در باب مهدویت عقیده مذهب شیعه این است که مهدویت خاصه، صحیح و مقبول است و به تعبیر دیگر آنچه مورد پذیرش است مهدویت شخصیه است نه مهدویت نوعیه.
اما برخی از صوفیه و عرفا قائل به مهدویت نوعیه بوده یا هستند. به این معنا که عقیده دارند در هر عصر و دوره ای باید یک مهدی وجود داشته باشد که ویژگی ها و خواص مهدویت و هادویت را داشته باشد و می گویند هیچ عصری خالی از یک مهدی هادی نیست و ضرورتی هم ندارد که مشخص شود از نسل چه کسی است و چه خصائصی را داراست؟ این عقیده بعضی صوفیه و عرفا است که البته از نظر ما نامفهوم بلکه مردود است. عقیده مبرهن و مستدل مذهب شیعه آن است که مهدویت، مهدویت شخصیه است، یعنی یک فرد است که مهدی این امت و موعود امت ها و ملت هاست و ابعاد و ویژگی های او مشخص است. خانواده، پدر و مادر، محل ولادت و غائب شدن و نشانه های ظهور و حتی خصوصیات جسمی او و در یک کلام همه ابعاد مربوط به او اعلام شده است و با این مشخصات و ویژگی های ذکر شده، ما فقط یک مهدی را قبول داریم. آری یک فرد به عنوان مهدی است که واجد و جامع تمامی این خصائص و ویژگی ها و نشانه هاست.
برای آنکه مفهوم مهدویت نوعیه مقداری روشن تر شود، به اشعاری از ملای رومی درباره امام حی غائب دقت کنید که می گوید هر دوری یک ولی دارد ولی ما معتقدیم که در تمام ادوار و اعصار تنها و تنها یک ولی هست.
پس به هر دوری ولیی قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است
هر کرا خوی نکو باشد برست
هرکسی کوشیشه دل باشد شکست
پس امام حی قائم آن ولی است
خواه از نسل عمر، خواه از علی است
مهدی و هادی وی است ای راه جو
هم نهان و هم نشسته پیش رو
این که در ابیات بالا ملاحظه می نمایید مفاد مهدویت نوعیه است. ما قائل هستیم که این ادعا هیچ دلیل و برهانی در مقام اثبات ندارد؛ بلکه تمامی ادله مهدویت شخصیه و خاصه به گونه ای است که هر نوع مهدویت دیگری را نفی می کند و مهدویت شخصیه خاصه را با همان ابعاد و جزئیات و شرایط و صفات و علاماتی که بیان داشتیم؛ اثبات می نماید. پس اگر در مطالعات و بررسی ها پیرامون امام زمان، (علیه السلام)، مهدویت نوعیه به بیان فوق یا هر بیان دیگر ارایه و مطرح شد باید توجه داشت که این نظر و عقیده اصیل و پذیرفته شده شیعه امامیه نیست بلکه دیدگاه مذهب شیعه همان مهدویت خاصه شخصیه است که به آن معتقدیم.
در بعضی روایات وارد شده که نباید صریحا اسم امام زمان، (علیه السلام)، را بیان کنیم بلکه باید بگوییم (م ح م د) در روایتی آمده است: «لا یحل لکم ذکره باسمه»
بنابراین اصلا ذکر نام حضرت، مباح نیست. بعضی از اعاظم و علمای دین مستقلاً در این موضوع کتاب نوشته اند. شیخ حر عاملی در این مسئله کتاب مستقلی تألیف نموده است. مرحوم میرداماد کتاب مستقلی در این مسئله به نام «شرعة التسمیة» تألیف و بر حرمت ذکر نام اصلی امام زمان، (علیه السلام)، استدلال کرده است.
شیخ صدوق که متخصص و استاد جمع روایات مربوط به امام زمان، (علیه السلام)، است در کمال الدین می فرماید: «والذی اذهب الیه ما روی فی النهی من التسمیة» آنچه من به آن مایل شده ام روایاتی است که در آنها از تسمیه نهی شده است.
درباره فتوا به حرمت ذکر نام صریح امام زمان(علیه السلام)، معتقدان به این رای چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طبرسی، سید اسماعیل عقیلی مولف «کفایة الموحدین»، میرداماد، علامه مجلسی، محدث نوری... هر کدام به گونه ای به حرمت فتوا داده و آن را به زمان خاص و یا با شرایط مخصوص مقید نموده و برداشت های گوناگونی از روایات مربوطه نجم الثاقب تألیف محدث نوری و دیگر مصادر مربوطه از مشروح مباحث و مطالب آگاهی حاصل نمود. لکن الان قول دیگری حاکم است و آن اینکه هیچ یک از مراجع معظم تقلید ما ذکر نام امام زمان(علیه السلام)، را حرام نمی دانند زیرا روایاتی را که در این خصوص صادر شده ناظر به زمان تقیه می دانند و استدلال می نمایند که در روایات مربوطه به امام زمان(علیه السلام)، بیان شده که نام و کنیه آن حضرت، نام و کنیه پیامبر(صلی الله وعلیه وآله)، است. خوب وقتی بنا باشد کنیه پیامبر درباره ایشان علناً مطرح باشد؛ نام پیامبر نیز علنا در مورد ایشان مطرح شود، این زمینه ای می شد برای اینکه دشمنان، حضرت مهدی(ع) را شناسایی کرده و جان ایشان را مورد خطر و تهدید قرار دهند و این مربوط به زمان تقیه و خطر بوده است. پس توجه می شود که این مسئله از مسائلی است که به تعبیر امام راحل(قدس سره)، شرایط زمان و مکان به عنوان عناصر مؤثری در اجتهاد دخالت دارد و تاثیر می گذارد. برداشت و استنباط فقهای ما این است که این روایات ناظر به زمان تقیه است یعنی زمانی که خلفای عباسی با شدت هر چه تمامتر از همه احتمالات و اخبار برای ردیابی امام زمان(علیه السلام)، استفاده می کردند تا آن حضرت را یافته و نابود نمایند. اما الان آن تقیه وجود ندارد آن حرکت هم منتفی است. بنابراین ذکر نام امام زمان(علیه السلام) «حرمت مادامی» است یعنی مادامی که تقیه حاکم بوده ذکر نام صریح امام(علیه السلام) حرام بوده است اما وقتی تقیه مرتفع شد حرمت هم مرتقع می شود.
در این میان بعضی از بزرگان بین دو قول مطرح در این مسئله جمع کرده اند و گفته اند به استناد بعضی از روایات ذکر نام صریح حضرت، (علیه السلام)، در ملاء عام و محافل و مجالس جائز نیست اما در غیر این موارد، بیان نام امام زمان، (علیه السلام)، اشکال ندارد. کما اینکه شیخ مفید در ارشاد و محدث نوری در النجم الثاقب و شیخ صدوق دراعتقادات نام شریف آن حضرت را ذکر کرده اند و چنانکه گفته شد تفصیل و تشریح موضوع را باید از مدارک و مصادر خاصه به دست آورد.
مدرکی که برای این مسئله وجود دارد یکی روایتی است مشتمل بر داستان سفر «دعبل بن علی خزاعی» به خراسان و تشرف وی به محضر حضرت رضا(علیه السلام)، که دعبل در آنجا قصیده ای را که برای ائمه اطهار(علیهم السلام) سروده خدمت حضرت رضا(علیه السلام)، مطرح می کند تا آنجا که در شعر خود به نام حضرت صاحب الامر(علیه السلام)، می رسد، امام هشتم(علیه السلام) با شنیدن نام مبارک حضرت صاحب الامر(علیه السلام)، از جای خود برخاسته قیام می فرماید و دست بر روی سرگذارده و می فرماید: «اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه»
چنانکه در روایت دیگری نیز آمده است که روزی محضر حضرت صادق(علیه السلام)، نام حضرت صاحب الامر(علیه السلام)، برده شد، امام ششم(علیه السلام) به منظور تعظیم و احترام نام آن حضرت از جای برخاسته قیام فرمود. بدیهی است عملکرد دو امام بزرگوار حضرت صادق و حضرت رضا، (علیهماالسلام)، برای همیشه سند و حجت بوده و حداقل مراتب آن اثبات استحباب شرعی است و چنانچه در سند روایت ضعفی هم وجود داشته باشد اولاً: می توان سیره مستمره شیعه را که از سوی علمای اعلام و جامعه مؤمنین همیشه وجود داشته است جبران کننده این ضعف اصطلاحی دانست. ثانیاً: طبق قاعده علمی متداول میان فقها و اصولیان، این مورد را در کلیت روایات «من بلغ» قرار داد. توضیح مطلب آنکه چنانچه سند روایتی یک مسئله مستحب و یا مکروه ثابت و مستند و واجد شرایط حجیت باشد که در این صورت عمل نخست را به عنوان یک موضوع مستحب و شرعی قطعی می توان به جا آورد و عمل دوم را به عنوان یک مکروه قطعی شرعی ترک نمود. اما در جایی که سند روایتی دارای ضعف باشد و برخوردار از شرایط حجیت خبر نباشد؛ در این صورت با پشتوانه اخبار و روایات متعددی که می گویند: «من بلغه شی ء من الثواب...»
یعنی هر کس که ثوابی را بر عملی مطلع شد و به امید آن ثواب عمل مورد نظر را انجام داد؛ البته ثواب و اجر آن عمل را خواهد دید هر چند ثواب آن عمل واقعا از طرف پیامبر(صلی الله علیه وآله)، یا ائمه اطهار(علیهم السلام)، صادرنگردیده باشد. البته تفاوت این موارد با استحباب و کراهت قطعی الصدور آن است که در اینجا باید عمل مورد بحث را به قصد رجاء و امید اینکه شرعا مطلوب است انجام داد نه به عنوان یک مستحب قطعی و عمل مکروه را به قصد رجاء و امید اینکه مورد کراهت شارع اسلام است ترک نمود نه به نیت یک مکروه قطعی.
آیا استحباب برخاستن هنگام شنیدن نام مبارک امام عصر(علیه السلام)، شامل هر کدام از نام های آن حضرت است یا منحصر به کلمه «قائم آل محمد» است؟ این نیز مورد بحث و گفتگو میان بزرگان علم و دین است که با مراجعه به مصادر مربوطه روشن و استفاده می گردد.
البته در اطراف این سئوال پرسش های دیگری هم مطرح است که اگر امام ازدواج نکرده است چگونه سنت پیامبر(ص) را ترک نموده؟ و اگر ازدواج کرده آیا اولاد دارد یا خیر؟ و اگر اولاد دارد آنها کجا هستند؟ و اگراولاد ندارد آیا همسر ایشان نازاست یا خیر؟ و اگر فوت کرده اند کی و کجا بوده و اگر زنده اند آیا آنها نیز همانند خود حضرت طول عمر دارند یا خیر؟ و سئوالهای پیوسته و سلسله وار که در این خصوص مطرح می شود. لکن حق مطلب این است که هیچ دلیلی برهمسر و اولاد داشتن امام زمان(علیه السلام) نیست، بلکه احیاناً دلیل بر نفی آن هم در شرایط فعلی وجود دارد. اما در رابطه با اینکه ازدواج سنت نبوی(صلی الله علیه وآله)، است به احتمال عقلی دو مسئله مطرح است یکی اینکه بگوییم ازدواج فی نفسه سنتی است از سنن پیامبر(صلی الله علیه وآله) هر چند هیچ مسئله ای هم به دنبال آن نباشد «ان من سنتی النکاح» ولی معلوم نیست که این صورت صحیح باشد. لذا احتمال دوم مطرح می گردد زیرا روایات دیگری ناظر بر این هستند که انسان ازدواج کند و بچه دار شود تا نسل مبارک اسلام فزونی یافته و زیاد شود «تثقل الارض بلااله الاالله» که البته این که در روایات آمده چیز واجبی نیست زیرا اگر ضرورت جامعه اسلامی و نیازهای قطعی عالم ایجاب کند که امام زمان(علیه السلام) تنها زندگی کند؛ دیگر عنوان سنت، پیامبر به هرمعنا باشد، هر چند به صورت مقطعی،منتفی خواهد بود و بحث اهم و مهم مطرح است که سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای مصالح عامه و جامعه اسلامی ترک شده و این اشکالی ندارد. البته بحث ما در وجود همسر و فرزندان بر امام زمان(علیه السلام)، قبل از ظهور است و گر نه ما بر وجود همسر و فرزند برای حضرت صاحب الامر(علیه السلام)، بعد از ظهور دلائلی داریم.
برای این ادعا که امام زمان(علیه السلام)، قبل از ظهور، همسر وفرزندانی دارد به روایتی که از حضرت صادق(علیه السلام) نقل شده است استدلال شده که فرمودند: «لایطلع علی موضعه احد من ولده و لاغیره؛ مطلع نیست بر مکان امام زمان(علیه السلام) در ایام غیبت هیچ کس نه از اولاد امام و نه غیر اولاد مگر غلامی که متصدی کارهای آن حضرت است و فقط او ازمحل امام مطلع است.»
پس معلوم می شود که امام زمان(علیه السلام) اولاد دارد و وقتی فرزند داشت قطعاهمسر هم دارد. لکن مرحوم نعمانی که از اجله علمای اسلام است در کتاب «الغیبة» خود روایت را «من ولیه» نقل کرده نه «من ولده» یعنی هیچ کس نه دوست نه غیر دوست بر جایگاه امام زمان(علیه السلام) مطلع نیست مگر خدمتکاری که متصدی کارهای آن حضرت است.
با نقلی که مرحوم نعمانی آورده است نمی توان به نقل شیخ طوسی استدلال کرد؛ زیرا «اذاجاء الاحتمال بطل الاستدلال» و به نظر می آید کلمه «ولی» هم بهتر است چون با کلمه مولی که در انتهای روایت آمده سازگارتر است.
سیدبن طاووس، در «جمال الاسبوع» که اعمال هفته از شنبه تا جمعه را با مستحبات و زیارات و اعمال ذکر نموده از حضرت رضا(علیه السلام) زیارتی نقل می کند که حضرت فرموده است: «این زیارت را برای امام زمان(علیه السلام) بخوانید». در فقره ای از این زیارت آمده است: «اللهم اعطه فی نفسه و اهله وولده و ذریته و امته و جمیع رعیته ما تقر عینه و تسر به نفسه؛ خدایا به امام زمان(علیه السلام)، درمورد خودش، خانواده و اولاد، و ذریه و امت و رعایایش آن قدر عطا فرما که چشمش روشن و دلش شادمان گردد.
بنابراین زیارت، امام زمان(علیه السلام)، نه فقط اولاد بلکه ذریه هم دارد. اما به این زیارت نامه دو اشکال وارد شده است. یکی اشکال سندی که سندش ضعیف است و از اعتبار کافی برخوردار نیست و دیگر اینکه نظارتی به این مطلب که اهل و ذریه آن حضرت مربوط به دوران غیبت باشند ندارد بلکه شاید مربوط به دوران ظهور و حضور آن بزرگوارباشند.
سیدبن طاووس همچنین از امام هشتم(علیه السلام)، زیارت دیگری برای امام زمان(علیه السلام)، نقل کرده که در فقره ای از آن آمده است: «اللهم صل علی ولاة عهده والائمة من ولده»
اما باید توجه داشت که در این مورد نیز دو نقل وجود دارد یکی «الائمة من ولده» و دیگری «الائمة من بعده» و چون دو نقل محتمل هستند به هیچ کدام نمی توان بر مدعا استدلال کرد. البته ما می دانیم که بعد از امام زمان(علیه السلام)، ائمه ای وجود ندارد، حال یا فقها، یعنی نواب عام امام زمان(علیه السلام) منظور هستند که به قرینه کلمه «ولاة عهده» دارای مقام ولایت می باشند یا مطلب دیگری مورد نظراست لکن به هر حال با وجود دو نقل نمی توان به طور قطع به هیچ کدام استدلال و استناد کرد.
علامه مجلسی در بحارالانوار از امام صادق(علیه السلام)، درباره حضرت صاحب الامر(علیه السلام) روایتی نقل می کند که فرمودند: «کانی اری نزول القائم فی مسجد السهله باهله و عیاله.»
این روایت هم سوای اشکال سندی نظارت به تشریف فرمایی و ظهور حضرت دارد چون نزول درمسجد سهله را بیان می فرمایدبنابراین نمی توان از آن دلالت برزمان غیبت رابرداشت کرد.
روایت دیگری که بسیار جالب است و مسعودی که شیعیان و سنیان قبولش دارند آن را نقل کرده چنین است که می گوید: «علی بن حمزه» «وابن السراج» و «ابن ابی سعید» خدمت حضرت رضا(علیه السلام) مشرف شدند. علی بن حمزه می گوید: «عرض کردم یابن رسول الله ما از زبان شما برای شیعیان نقل کرده ایم که هیچ امامی ازدنیا نمی رود مگر اینکه فرزند خود را می بیند.» که ملاحظه می کنید این فقره روایت شامل امام زمان(علیه السلام)، هم می شود لکن این را هم جواب داده اند که این ناظر به وقت شهادت یافوت امام، علیه السلام، است پس این روایت نیز به اعتبار شمول و صدق برامام زمان(علیه السلام) ناظر به بعد ازظهور آن حضرت و قبل از شهادت ایشان است، و جالب این است که وقتی علی بن حمزه این را عرض می کند امام هشتم(علیه السلام) می فرماید: اضافه کردید الا امام زمان که معلوم می شود امام زمان(علیه السلام)، درهنگام شهادت یا فرزند ندارد یا اگردارد در آن وقت حضور ندارند.
به هر صورت از مجموع روایات ذکر شده هیچ دلیلی بر اینکه الان امام زمان(علیه السلام)، زن و فرزندداشته باشد نداریم. ظاهرا اولین کسی که صریحا به این مطلب متعرض شده مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی شوشتری(قدس سره)، است که در بعضی تألیفاتش نوشته است امام زمان(علیه السلام)، بعد از ظهور اگر مجالی باشد ازدواج می کند اما در دوره غیبت هیچ دلیلی برانجام این مسئله نداریم.
*. استاد درس خارج فقه و اصول و نماینده محترم مجلس خبرگان رهبری از استان خوزستان.
1. در این رابطه به کتاب مولوی نامه تالیف مرحوم جلال الدین همائی، ج دوم، صفحات 850 تا843 و 901 تا897 مراجعه شود که این عقیده را به گروهی از عرفاو صوفیه از جمله محیی الدین و مولوی نسبت داده و می گوید: این عقیده با مهدویت شخصیه منافاتی ندارد زیرا همان گروه از عارفان و صوفیان در عین حال به وجود امام عصر(علیه السلام) که همان مهدی موعود باشد نیز اعتقاد جازم دارند که در کلمات و تالیفات آنان موجود است. در کتاب یاد شده مهدی نوعی را به گونه ای تفسیر می نماید که با صرف نظر از مرحله ثبوت اما در مرحله اثبات، اقامه برهان بر آن ممتنع نباشد لکن بسی مشکل است.
2. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، ص 239.
3. روایت از امام حسن عسکری، (علیه السلام)، در کتاب شریف کافی، ج 1، ص 332; همچنین کمال الدین، صدوق، ج 2، باب 56، ص 648، نقل شده است. همچنین در کمال الدین، ج 2، ص 333، باب 33، حدیث 1، از امام صادق(علیه السلام) روایتی نقل شده که پیرامون حضرت مهدی(علیه السلام) فرمودند: «یغیب عنکم شخصه ولایحل لکم تسمیته.»
4. مرحوم علامه شیخ آقابزرگ طهرانی در کتاب ارزشمند «الذریعة الی تصانیف الشیعه» از حدود ده رساله در این خصوص یاد نموده است.
5. علامه محقق شیخ محمد بن الحسن الحرالعاملی کتابی به نام کشف التعیمة فی حکم التسمیه نوشته که در واقع جواب رساله میرداماداست و در آن جواز تسمیه رااثبات کرده است.
6. سید محمدباقرحسینی استرآبادی مشهور به میرداماد در کتاب شرعة التسمیه بیست روایت را که به نظر وی دلالت بر حرمت ذکر نام امام زمان (عج) دارند بیان نموده است. صاحب کفایة المهتدی که نزد میرداماد تلمذ نموده می نویسد: مدتی فیمابین میرداماد و شیخ بهایی، علیهماالرحمة، بر سر جوار تسسمیه وحرمت آن در زمان غیبت مناظره روی نموده و لهذا میرداماد کتاب مذکور راتالیف نمود.
7. کمال الدین و تمام النعمة، ص 307.
8. محمد تقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، ج 2، ص 136 -109،18. میرزاحسین نوری طبرسی، النجم الثاقب فی الاحوال الامام الغائب .
9. صحیفه نور، ج 21، ص 98 حضرت امام(قدس سره)، می فرمایند: زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند.
10. شیخ مفید، الارشادفی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، صص 343-342.
11. النجم الثاقب، ص 58.
12. شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات» ص 95-93 می فرماید: «و نعتقد حجة الله فی ارضه و خلیفة علی عباده و هو القائم المنتظر،محمد بن الحسن بن علی بن محمد...»
13. منتخب الاثر، ص 506 و 508 به نقل از کتاب «مرآة الکمال» علامه مامقانی و «الزم الناصب» شیخ علی یزدی حائری و «النجم الثاقب» تالیف محدث نوری.
14. مکیال المکارم، ج 2، صص 172-171 به نقل از النجم الثاقب، محدث نوری، ص 523 و خود نویسنده دانشمند کتاب «مکیال المکارم» میگوید: سیره و روش مذهب شیعه دوازده امامی بر این سنت حسنه جاری است.
15. به کتب علم اصول مانند رسائل شیخ انصاری و... و کتب روایات مانند بحارالانوار، وسائل الشیعه و... مراجعه شود.
16. مکارم الاخلاق تالیف شیخ جلیل حسن بن الفضل الطبرسی، ص 196.
17. همان، ص 196.
18. عن المفضل بن عمر قال: سمعت اباعبدالله،علیه السلام، یقول: ان لصاحب هذاالامرغیبتین.احاهماتطول حتی یقول بعضهم مات و یقول بعضهم قتل و یقول بعضهم ذهب، حتی لایبقی علی امره من اصحابه الانفریسیر، لایطلع علی موضعه احد من ولده ولاغیره الا المولی الذی یلی امره. شیخ طوسی، «کتاب الغیبة» ص 161 - 162 و نیز «بحارالانوار» ج 52، ص 153.
19. «... لایطلع علی موضعه احد من ولی و لاغیره الاالمولی یلی امره»، کتاب الغیبة، ص 114، ح 1.
20. مکیال المکارم، ج 2، ص 73، به نقل از جمال الاسبوع، سید ابن طاووس، ص 506.
21. همان، ص 76 به نقل از جمال الاسبوع.
22. بحارالانوار، ج 52، ص 317.
23. مسعودی، اثبات الوصیه، ص 201.
24. ضروری است به کتاب نفیس و تحقیقی تاریخ النبی والال، علامه تستری، صفحات 112 و134 تا 131 مراجعه شود.